آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه سن داره

آوینا رویای زندگی ما

شب اول حضورت

اون شب خیلی ساکت وآروم بودی این یه خانوم خوب.. چون شب اول بود اصلا ازت چشمم رو برنداشتم...
25 تير 1391

اولین روز حضورت در دنیا

تو که پابه زمین گذاشتی اولین کسی که بغلت کرد مامان اشرف بود بعد بابا امیر وبعد مامان طاهره... دختر خاله ی بابا امیر اولین کسی بود که به عیادت توبه بیمارستان اومد... بعد اتمام ملاقات ورفتن همه کسانی که به دیدارت تومدن من وتو مامان اشرف موندیم... راستی تو تنها کسی بودی که16آذر90در بیمارستان فرمانیه به دنیا اومدی...  
25 تير 1391

آوینا به دنیا اومدددددددددد

آوینا ی من در16آذر90از دل مامان سمانه رفت تو بغل بابا امیر... مصادف بود با روز دانشجو.. دختر ناز ما خیلی تپل ودوست داشتنیه.. همه میگن شبیه بچگیه مامان سمانه است .. انشا الله در سری بعد عکسهای دختر نازنینم رو می بینید... ...
25 تير 1391

انتخاب اسم

حالا دنبال اسم برات گشتیم هم پسرونه هم دختونه: پسر:برسام،رادین ،رادمهر و... دختر:کیانا،آرشیدا،رها،و... درنهایت اسم تو شد آوینا ...
9 تير 1391

خرید سیسمونی

اوایل شهریور ماه اسم تو انتخاب شد رویای من...   اولین چیزی که برات خریدم یه کفش کتونی آبی و یه شیشه شیر سبزرنگ از کرج خریدم. سرویس چوبت هم از نزدیکی محل کاربابا امیر(حسن آباد)شعبه آپادانا با طرح زیبای فیلی خریدم. بعد کم کم سیسمونیت کامل شد... ...
9 تير 1391

جنسیت آوینا

هرکس منو میدیدمیگفت بچه ات پسره(4یا5 ماهه)بودم که به سونوگرافی رفتم.گفت تو یه دختر خوشگلی اول باور نشد واسه همین چندجادیگه هم رفتم سونوگرافی.....نظر همه همین بود که شیرینی زندگی ما یه  دختر خوشگله چون به من و بابا امیر میره... ...
8 تير 1391

اولین احساس حضورآوینا در زندگی ما

سلام به آوینا  رویای زندگی من و بابا امیر. ما چندوقتی بود تو فکر یه شیرینی برای زندگی بودیم.24فروردین بود که بی بی چک علامت ضبدر نشون داد من وبابا امیر کلی گریه ی شادی کردیم...بعد آزمایش دادم تا مطمئن شدم که واقعا وارد زندگی ما شدی.اولین کسی که متوجه حضورگرمت بعدازما شد مامانی اشرف بود.دکتر که رفتم گفت پنج هفتته...
8 تير 1391
1